اگه یه روز فهمیدی 1000 نفر دلشون برات تنگ شده بدون اولیش منم

اگه یه روز فهمیدی 100 نفر دلشون برات تنگ شده بدون اولیش منم

اگه یه روز فهمیدی 10 نفر دلشون برات تنگ شده بدون اولیش منم

اگه یه روز فهمیدی 1 نفر دلشون برات تنگ شده بدون اون منم

اگه یه روز دیدی که دل هیچ کس برات تنگ نشده بدون من مردم

ولی تا هستم عاشقت می مونم

 باران باش

                                                  باران شدم و به روی گل باریدم

گفتی که ببوس روی نیلوفر را

                                                 از عشق تو گونه های او بوسیدم

گفتی که ستاره شو دلی روشن کن

                                                 من هم چو گل ستاره ها تابیدم

گفتی که برای باغ دل پیچک باش

                                                بر یاسمن نگاه تو پیچیدم

گفتی که برای لحظه ای دریا شو

                                               دریا شدم و تو را به ساحل دیدم

گفتی که بیا و لحظه ای مجنون باش

                                              مجنون شدم و ز دوریت نالیدم

گفتی که شکوفه کن به فصل پاییز

                                             گل دادم و با ترنمت روییدم

گفتی که بیا و از وفایت بگذر

                                             از لهجه ی بی وفایت رنجیدم

گفتم که بهانه ات برایم کافیست

                                            معنای لطیف عشق را فهمیدم

عشق, خداشناسی عمومیست؛
عشق, امتحان ورودی رحمت الهیست؛
عشق, قویترین استدلال وجود خداست؛
عشق, حاشیه انسان بر کتاب آفرینش است؛
عشق ,احساس نهفته است که باید شکوفا شود
عشق, خلاصه جهان است؛

 عشق نخستین نیاز برای پیوند
عشق یعنی دوست داشتن به اضافه صداقت ، رفاقت ، معرفت
عشق یعنی امروز ، فردا و همیشه
عشق آن سوی من است ، آن سوی تردید ، آن سوی اگر ، آن سوی اما ، شاید ...
عشق را باید به جا آورد ، محترم شمرد ، شناخت
عشق کودکی است که بوی صداقت و صراحت می دهد
دست عشق را در کوچه های پر از ازدحام زندگی نباید رها کرد
عشق را نباید رنجاند ، نباید گریاند
عشق را باید پاس داشت

امشب می نویسم فقط برای تو، برای تویی که می دونم الان از دستم ناراحتی، برای تویی که می دونم امشب خیلی عصبی و بی حوصله ای، برای تویی که می دونم خیلی خسته تر از منی، برای تویی که حتی نمی تونم یک لحظه ناراحتیتو ببینم، برای تویی که....  چقدر الان به بودنت نیاز دارم.

می دونم این چند روز حرفا و کارام  هر دومونو عصبی و خسته کرده، امشبم که دیگه حسابی از دستش عصبی شدی. منم که خداروشکر تا تونستم به این ناراحتی ها اضافه کردم. دست خودم نبود  وقتی حرفاتو می شنوم و کاراتو می بینم و نمی تونم بفهمم دلیل این کارا چیه خیلی عصبی میشم، بعد دیگه یادم میره که تو، توی این شرایط به آرامش نیازی داری نه جنجال مضاعف.

امشب برای اولین بار که حرفمون میشه و بعدش تو زنگ نزدی، منم که نمی تونم زنگ بزنم تا بگم برای حرفام شرمنده. چقدر دلم می خواست الان باهات حرف بزنم ولی بازم نمی تونم مثل همه خطای قرمزی که جولومون کشیدن.  کاش می تونستم بهت بگم الان چه حالی دارم، کاش می تونستی گاهی خودتو جای من بذاری تا بفهمی بعضی مواقع دیگه نمی تونم صبور و خوددار باشم، که منم یک مردم با همه حساسیتها و حسادتای مردانه هر چند که بگم اینجوری نیستم.

کاش الان اینجا بودی تا می تونستم سرمو روی شونه هات بذارم و گریه کنم. خودت میگی وقتی نیستی گریه نکنم ولی چرا هر وقت که نیستی اشکمو در می یاری؟ خودت میگی داری اذیتم می کنی ولی چرا وقتی خودت اذیت میشی چیزی نمی گی؟ خودت میگی چرا باهات حرف نمی زنم، ولی چرا خودت امشب وقتی ناراحت بودی باهام حرف نزدی؟ دلم برای با تو بودن تنگ شده!!!!

دلم خیلی گرفته برخلاف همه خنده های بی خودیم، دلم خیلی پُره از دست خودم با همه سکوتام از دست تو که داری خسته میشی. دو روز که دارم حس می کنم چقدر من و تو تنهاییم، و چقدر بی انصافی که حتی نمی تونیم تنهایی هامونو با هم و کنار هم بگذرونیم. دیشب دیدمت ولی نمی دونم چرا مثل همیشه نبودم با اینکه خیلی دلم برات تنگ شده بود، با اینکه مثل همیشه برای با تو بودن لحظه شماری کرده بودم ولی نتونستم مثل همیشه راحت و آسوده ازت جدا بشم، شاید هروقت همو می بینیم یه چیزی پیش می یاد که شاد ازهم جدا نشیم ولی دیشب من خسته از تو جدا شدم. خسته از این همه بی انصافی، خسته از این همه دوری، خسته از این همه دل تنگی، خسته از این همه تنهایی، خیلی خسته ام. خسته ام چون نمی تونم چیزی رو عوض کنم، چون تو دو روز که خوب نیستی.

شاید نباید بگم ولی حرفای پریشبت هنوزم برام سختن، چرا باید اینجوری فکر کنی؟ می دونم که دلت گرفته بود ولی وقتی این حرفارو می زنی به خودم شک می کنم، به عشقمون شک می کنم، بعد حس می کنم اونقدر ضعیفم که نمی تونی روم حساب کنی. حس می کنم که بهم شک داری، به عشقم شک داری. می خواستم این حرفارو دیشب که دیدمت بهت بزنم ولی دلم نیومد لحظه های محدود باهم بودنمون به تلخی بگذرن

 هر چه می کنم به چشمانم نگاه کن . آنوقت تو خواهی دید که چقدر برایم ارزش داری در قلبت جستجو کن - در روحت جستجو کن و وقتی که مرا پیدا کردی دیگر نخواهی گشت به من نگو که ارزش سعی کردن ندارد تو نمی توانی بگویی که ارزش مردن ندارد می دانی که اینگونه است هر چه می کنم برای تو می کنم به قلب من بنگر در خواهی یافت که چیزی برای پنهان کردن ندارم مرا آنگونه که هستم بپذیر جانم را بگیر همه چیز را خواهم داد همه چیز را خواهم داد نگو که ارزش جنگیدن ندارد

عشق یعنی قطره قطره آب شدن... در وفــور اشـک یـار گـــریان شـــدن عشق یعنی بر دلی چیره شدن... دست از جان شستن و مـجنون شـــدن عشق یعنی در حضور باران طوفان شدن... در کنار قاصدک رقصیدن و پرپر شدن عشق یعنی در عمیق قلب یار ساکن شدن... بر دامان وی افتادن و بی جان شدن عشق یعنی در پی باد رفتن و راهی شدن... از فراز کوه ها بگذشتن و پیدا شدن