می توان عکس ها را پاره کرد. می توان نامه ها را سوزاند. می توان هدایا را گوشه ای برای همیشه پنهان کرد و به دست خاکستر زمان سپرد.... اما در زندگی هر کس وقایعی هستند که پاره شان نمی توان کرد؛ سوزاندنی هم نیستند و خاکستر زمان را هم بر آنها اثری نیست. وقایعی که همچون سایه همراه جسم فرد و در کنار او همیشه و همه جا می روند. وقایعی که مثل دشمنان خونی هر انسان، مترصد تنها یافتن فرد هستند تا محاصره اش کنند و بر سرش هجوم آورند و به حد مرگ گلوی او را بفشارند و تا حد خفقان وی را عذاب دهند. وقایعی که همچون زخم هایی چرکین، گذشت زمان ترمیمشان نمی کند و هرچه از عمرشان می گذرد، خطرناک تر و قدرتمند تر می شوند. و از دست یک انسان تنها در مقابل این هیولاها چه بر می آید؟ هرچند هم که سریع می دوی، باز هم سایه کنار تو و سنگینی اش بر سینه ی توست...